واقعا خوبم؟؟؟
با خودت میگی «همه چی خوبه...آره بابا...بی خیال دنیا و آدماش...رفت؟بدرک...تنهام که تنهام خیلی هم خوبه :) به من چه حال بقیه بده؟من میخوام بد باشم ...من قوی ام ...رفته که رفته میگی چی کار کنم؟»...
وووو یسری از این شروور ها...
ولی یه روزی میرسه،میری جلوی آینه...مثله همیشه شونه رو برمیداری که موهاتو شونه کنی...با خودت فکر میکنی:چقدر کوتاهه؟...
شونه رو میزاری رو میز...به صورتت خیره میشی...زیر چشات گود افتاده...اما چرا؟؟؟؟
به خودت میگی:من که خوبه حالم!بیین همش حتی به چیزای پیش پا افتاده هم میخندم :) من خوبم...من خوبم..حالم خوبه...
صدات تو مغزت میپیچه!!
از خودت میپرسی که واقعا خوبم؟؟؟؟؟
دوباره به صورتت خیره میشی...میپرسی:وقعا اینکه تنهام گذاشته مهم نی؟واقعا ؟؟؟
بغضی که این همه مدت تو گلوت بوده و سعی میکردی پشت خنده هات قایم کنی میترکه...
اشکایی که این همه وقت تو دلت نگه داشته بودی شروع میکنن به باریدن...گریه میکنی....هق هقت اوج میگره...دوباره به چشات نگاه میکنی...وسط گریه یهو با صدای بلند میزنی زیر خنده :)
اشکاتو پاک میکنی...زیر لب میگی : من خوبم،حالم خوبه :)
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: عکس غمگینمتن غمگین